به نام تک میزبان منزلگه عشق!

درست در زمان عشق بازی پائیز بود , آتش عشق آذر به دل جنگل افتاده بود و جنگل تماما آتش رنگ بود اما سرانجام عشق , وصال نیست !

                      گر در سرت اندیشه ی وصال داری

                                           با سرنوشت خویش تو جدال داری

سرنوشت تنگ نظر چون شادی آنها را دید , دست دراز کرد و حکومت را از پائیز گرفت و دخترانش را با او به سفری دور فرستاد , زمستانی در عمق وجود جنگل به پا شد و سکوتی سرد برقرار !

پرندگان هر یک در لانه شان خزیده بودند و از سرمستی پائیزی شان خبری نبود , برگ ها خاکستر شده بودند و آتش عشق دیگر در وجودشان زبانه نمی کشید !

باد , سرد و خشن شده بود , آیا او همان نسیم رقصاننده برگ ها بود؟ سکوت سرد و گردش های بی هدف و خشن باد و زوزه ها و تازیانه های بی رحمانه اش و ناله های دردناک درختان در مرگ فرزندان کم بود که ابرها نیز شروع به گریستن کردند امّا. دانه های سفید برف حاکی از یخزدگی قلب آنها بود !

آن صبحی که انتظار میرفت شادی ها در آن به اوج رسد و عشق را بر آنها حاکم کند , اکنون به هنگامه ی مرگ گوش سپرده بود 1

دریاچه که تا آن روز شاهد قایق سواری های عاشقانه و رقص ماهی های شادمان بود , حال یخ بسته بود و هیچ ماهی ای در آن دیده نمی شد !

آن صبح سرد و آن لحظه مرگ سیرت ؛ زمستان بود !

آری , زمستان , این حاکم حاسد مستبد , بر تخت حکومت جنگل نشسته بود !

 

فاطیما رضایی

انشا : موضوع : یک روز سرد و برفی زمستان!

انشا : موضوع : وصف از زندگی...

انشا : موضوع : مادر

عشق ,های ,سرد ,ها ,جنگل ,زمستان ,سرد و ,و خشن ,بود و ,بودند و ,برگ ها

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فانیها آسرا 1384 kavirpro جایی برای نگفته ها خلاصه کتاب مبانی نوروسایکولوژی انسان احمد علی پور twitterpublish درس پژوهی امير جهادي آموزش مطالب مهندسی وبلاگ